طفیل هستی عشقند آدمی و پری |
ارادتی بنما تا سعادتی ببری |
بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش |
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری |
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند |
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار |
که در برابر چشمی و غایب از نظری |
هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت |
که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری |
ز من به حضرت آصف که میبرد پیغام |
که یاد گیر دو مصرع ز من به نظم دری |
بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم |
گر امتحان بکنی می خوری و غم نخوری |
کلاه سروریت کج مباد بر سر حسن |
که زیب بخت و سزاوار ملک و تاج سری |
به بوی زلف و رخت میروند و میآیند |
صبا به غالیه سایی و گل به جلوه گری |
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی |
که جام جم نکند سود وقت بیبصری |
دعای گوشه نشینان بلا بگرداند |
چرا به گوشه چشمی به ما نمینگری |
بیا و سلطنت از ما بخر به مایه حسن |
و از این معامله غافل مشو که حیف خوری |
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است |
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری |
به یمن همت حافظ امید هست که باز |
اری اسامر لیلای لیله القمر |